محل تبلیغات شما



امروز کتاب فوق العاده جذاب خودت باش دختر از ریچل هالیس رو میخوندم 

کتابی که پراز احوالات شاد والبته شاد درسته.

یه جا ریچل هالیس میگه خودتو با هیچکس مقایسه نکن .حتی خودتو با خود ارمانی که در ذهنت از خودت داری هم مقایسه نکن .خودتو فقط نسبت به خود دیروزت مقایسه کن وسعی کن امروز بهتر از دیروز باشی.یاد سخنی از حضرت علی افتادم که فرمودند انسانی که دو روزش شبیه هم باشد باخته است.ومن این حدیث رو سالها قبل تر از اینکه این کتاب چاپ بشه در نهج البلاغه خونده بودم.دوجمله ای که مفهومی یکسان دارن وچقدر ما دوریم از مفهوم واقعی اسلام.

اما یه نکته ی جالب دیگه هم بود .ریچل هالیس درحالی که خیلی هم جوونه مادر چهارتا بچه است.زنی با اون سطح بالا و موقعیت اجتماعی خاص مادر چهار تا بچه استنه یکی . نه نهایتا دو تا.چهار تا.زیباست.زیباست.زیباست

                                          ارادتمند تمام مادرای از جنس مادر


در عبور از تلاطم همهمه ی پر تشویش آدمها آنجا که زمستان رسیده از راه و کسی قصد ندارد که ببیند کودک سرمازده ی کنج خراب کده ی حاصل از زله را.

اندیشه ام پر شده از عظمت نام انقلاب اسلامی .جرقه اش به گمانم از خستگی ها برخواست.آنجا که مردم پرصبر کشورم به تنگ آمده بودند از ستم بی نهایت جهل وکور دلی.وامامم آن حضرت شجاعت وصلابت .مرد انسان وار تاریخ برخواست به علمداری این راه بزرگ.این سپاه عظیم درک وشعور.

انقلاب شد.انقلابی به نام مقدس اسلام دین برابری ومساوات وتفکر در عشقانقلابی که بی شک اسلامی بود .انقلاب شد که ریشه کن کند هرچه نابرابری است.هرچه بی عدالتی است.هرچه ظلم است وستم.

هرچه دریوزگی حاکمان جاهل است در برابر دولت استعمار واستکبار وکفر.

وانقلاب جاری شد.خانه ی جهل فرو ریخت واسلام سراسر اندیشه وشعور احوال آغاز گرفت .کفر وشیطان هرچه کردند مهیا نشود راه ظهور دین نشد.

جنگ.این هجمه ی وحشیانه ی عقل های سیاه.این علم ناداناین دستاوردهای پر هبوط انسان

کشورم درگیر جنگ شد.

مردمانم بسکه عاشق بودند .بی ریا .بی ادعا .به هواخواهی میهن .به هوا خواهی انقلاب جنگیدند .

اتحاد معجزه کرد.کفر نشد حاکم عشق.وطنم خون شد همه جانش اما تن به ذلت ندادند اهلش.

انقلابمان اسلامی بود.اسلام ناب.دین عشق ودین عقل ومعرفت.

انقلابمان اسلامی بود اما.

به کنون می آیم.کودکی که یخ زده آرزوهایش از سرما .مادری که نگاهش نگران است به در.

زمستان را می بینم.میکوبد بی امان به سقف ویران شده ی زله زدگان وکمی آن سوتر.پدری می بینم .خسته ی یک رنج بزرگ.نابرابری.لقمه نانش بی جان.چشم هایش خستهکودکش چشم به راه لبخند.

کودکی میبینم .کفش هایش مثل این شب های سرد بی جان است.به خودش میلرزد اما میترسد پدرش درد که دارد بسیارترش را بسیار کند.

پدرم را نگفتم هنوز.پدرم مرد روزهای جنگ وخون.پدرم .دستهایش.پینه هایش بسیار.پدرم .رنج هایش دشوارپدرم .شرمنده ی روزگارم گشته نگاهش سنگین.پدرم.این مرد مرد.

رهبرم فریادش عدالت استرهبرم سکوتش عدالت است.رهبرم رهبر ایمان شد وعشق.رهبرم از عدالت میگوید .

راستی آیا این همان اسلام است؟؟؟؟.

این همان وعده ی نوری است که ایمان میداد؟؟؟؟

باهنر ها هستند ؟؟؟؟؟ورجایی ها را داریم هنوز؟؟؟؟؟

راستی آیا میهنم حقش از عدالت این است؟؟؟؟مردمانم که میلرزند در سرما بی خانه وروی دوششان درد زله دارند هنوز حقشان این بود آیا؟؟؟؟

شهدا از عشق که نظاره کنند میهنم را بار دیگر نخواهند زخم خورد این بار از دست ؟؟؟

راستی میهنم آیا سزاوار است به این فصل غریب.؟؟؟؟مردمانم آیا.؟؟؟

انقلابم آیا این میخواست؟؟؟

بارالها مملکت داران را به عدالت به برابری هدایت فرما آمین.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

باهـــــم،بامـــــــــردم